پنجشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۹

تا حالا اتوبوس سوار شدین؟ وقتی خیلی شلوغه و همه به هم چسبیدن؟
بعضیا که فکر می کنن بغل دستیشون حکم پشتی رو براشون داره، نه جایی و میله ای رو می گیرن، نه محکم سر جاشون وایمیسن. با هر تکون اتوبوس وزنشون میفته رو آدم که آدم فکر می کنه الانه دیگه جونش دربیاد.
حالا بدتر از همه اینه که تو قسمت خانوما که ماشاا.. وقتی سن هم کمی بالا رفته باشه وزن و هیکل دیگه تو استانداردها هم نمی گنجه، از پشت به تو چسبیده باشن. یعنی من رسمن می میرم وقتی سینه های سایز 90 به بالاشون به پشتم یعنی تو ناحیه کتف می چسبه. اون موقع هیچ کاری هم نمی تونم بکنم. اگه بچرخم البته اگه اصلن بتونم بچرخم، سینه هاش از روبرو بهم می چسبه که باز بدم میاد. اگه هم تو همون حالت بمونم یعنی سینه هاش به پشتم چسبیده باشه فکر می کنم داره بهم تجاوز میشه.
پنجشنبه 15 مهر 1389

۲ نظر:

علیرضا گفت...

سلام
وبلاگت رو خوندم و شعر چشمات رو دانلود کردم. خیلی زیبا و آرامش بخش بود.
مرسی.
خوب مینویس و قوی.
موفق باشی.

javad گفت...

خوشحال میشم بیشتر با هم آشنا بشیم