پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۸

ویدا

هی بچه عروسیت مبارک!
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1388

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۸

جیم جونز


پنجشنبه 10 اردیبهشت 1388
از شدت هیجان کم مونده بود قلبم وایسه.
بعد از 10 سال زنگ زدم به دانشگاه محل تحصیلم، برای تسویه حساب و گرفتن مدرک.
اسم یه آقایی که اون موقع مسئول امور دانشجویی بودُ کامل به یاد داشتم، قیافه‏شم حتی. چون خیلی اذیتم کرد، سر لباس و پوشش و اینجور چیزا....
قیافه خانومشم یادم بود ولی اسمش یادم رفته بود... از خانومه پرسیدم خانوم اون آقاهه هم هنوز اونجا مشغولن؟ گفت بله.... گفتم ببخشید اسمشون یادم رفته، چی بود؟
گفت صاحبی........ گفتم بله بله
چهارشنبه 9 اردیبهشت 1388

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۸

ویولت

مگه میشه وبلاگ‏نویس یا وبلاگ‏خون باشی و ویولت‏خون نباشی.. جیگر من که آتیش می‏گیره، شاید به خاطر اینکه از راه دور یه مریض دارم.. هنوز از نزدیک حسش نکردم ولی واقعن از ته ِ ته ِ دلم آرزو می‏کنم هم ویولت، هم مریض من، هم تمام مریضا خوب بشن.
شنبه باید بره دکتر، بیمارستان یا یه چیزی تو این مایه‏ها.. از نخاعش میخوان نمونه بگیرن ببینن بیماریش تا کجا پیشرفت‏ئه!
وقتی باهاش حرف زدم اصلن به روی خودم نیاوردم ولی الان دلم میخواد مثل ابر بهار گریه کنم.
بهش گفتم برات دعا می‏کنم. هر چهارشنبه که میرم امامزاده صالح، گفتم فردام میخوام برم گفت نمی‏خواد بیخود خودتو به دردسر بندازی!
انقدر خودمو اوکی نشون دادم تا حرفشو پس بگیره.
سه شنبه 8 اردیبهشت 1388

حسین پناهی

من نمی‏دونستم حسین پناهی آخوند بوده، امروز که سایتش رو دیدم متوجه شدم.
همون روزی که پناهی فوت شد من به شدت آزرده شدم با توجه به اینکه انسان خاصی بود و کوچیکتر که بودم هیچوقت فکر هم نمی‏کردم او که انقدر کودکانه می‏نمود چنین شاعری بوده باشه.

من از این می ترسم که دوست داشتن
را مثل مسواک زدن بچه ها به من و تو تذکر بدهند!
سه شنبه 8 اردیبهشت 1388

دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۸

- -' _ _ _ _ _ _ - -' ._.. '


صبح که فایرفاکس رو باز کردم و گوگل باز شد با این لوگو روبرو شدم که مشخص بود ربط به مورس و اینا داره.. امروز روز تولد ساموئل مورس ابداگر کد مورس‏ئه..
دوشنبه 7 اردیبهشت 1388

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۸

آره عزیزم، حالا هی قهر کن، هی به من محل نزار، آخر سرم بگو من یه جا گرفتم و دارم میرم. وقت نشد به فلانی بگم.
حالا تو رفتی و دوباره خواستی برگردی ولی دیگه جایی نداری.
اما یادم نرفته که یه روزی تو به من محبت کردی ولی الان واقعن نمی‏تونم برات کاری کنم فاطی جان.
شنبه 5 اردیبهشت 1388
جدن وقتی توی روزنامه میخونی، یا تو این سایت و اون سایت می‏بینی که رئیس دفتر رئیس جمهور در نامه‏ای به دادستان تهران با اشاره به تاکید رئیس جمهور آقای احمدی‏نژاد، خواستار رعایت قسط و عدل در رسیدگی به اتهامات «رکسانا صابری» و «حسین درخشان» شده، چه فکری می‏تونی داشته باشی به غیر از اینکه خود رئیس جمهور هم میدونه که 8 سال زندان یا هر حکم دیگه‏ای به این صورت حق رکسانا نبوده و نیست؟!
جدن دیگه کدوم ایرانی تباری جرات میکنه قدم به کشورش بزاره، وقتی که رکسانا صابری در ۲۲ بهمن ۱۳۸۷ به اتهام خرید وفروش مشروبات الکلی دستگیر میشه، بعد اتهام او فعالیت بدون کارت خبرنگاری اعلام میشه، و سپس در ۱۹ فروردین ۱۳۸۸ اعلام میشه که متهم به جاسوسیه و در ۲۹ فروردین ۱۳۸۸ به ۸ سال زندان محکوم میشه؟؟!!
شنبه 5 اردیبهشت 1388

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

خب کلن یه پست آموزشی:
بنده کلی سرچ کردم تو سایت‎ها و وبلاگهای فارسی که بتونم یه کدی چیزی واسه برداشتن اون نوار بلاگر که بالای وبلاگاش قرار میده پیدا کنم.. آقا ما هر چی جستجو کردیم یه کلمه حرف حساب پیدا نکردیم.
بعد جالبه که به خودم گفتم یه خورده به خودت زحمت بده انگلیسی سرچ کن؛ زحمت که چه عرض کنم رحمت بود واقعن.. تو اولین لینک پیداش کردم، یعنی کلن حال می‏کنم این خارجکیا اینجورین و کارشون درسته‏ها.. بعد کلیم ناناحت میشم، تاکید می‏کنم: ناناحت میشم انقدر ما ایرانیا ........... آره دیگه کلن بی‏عرضه‏ایم. حالا به شما برنخوره، شاید شما یکی اشتباهی دررفتی با عرضه شدی.
حالا اصل مطلب:
برای اینکه نوار بالای بلاگر رو حذف کنید، اول برید تو قسمت چیدمان بعد ویرایش HTML.... این عبارت زیر رو سرچ کنید:
/* Variable definitions
====================
لطف کنید و عبارت زیر رو بالای اون اضافه کنید، تاکید می‏کنم: بالاش اضافه کنید.
#navbar-iframe { display: none !important; }
حالا الگو رو ذخیره کنید.
تموم شد، به همین راحتی. برین حالشو ببرین.
پنجشنبه 3 اردیبهشت 1388

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

دوست ِ نازنینم، یاسمن امروز از شرکت رفت و من خیلی ناراحتم.... :(
همیشه از رفتن آدمها غمگین میشم، با اینکه تا بحال خیلی اتفاق افتاده ولی من هنوز بهش عادت نکردم..
سه شنبه 1 اردیبهشت 1388

شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۸

سینما پارادیزو رو هرگز فراموش نخواهم کرد.
توتو... سالواتوه دی ویتا...

پی‌نوشت:
سینما پارادیزو، فیلمی‌ست به شدت نزدیک به زندگی. فضای فیلم و ویژگی‌های شخصیت‌های آن چنان برای بیننده‌ی ایرانی ملموس و نزدیک است که می‌توان آن را به نوعی داستان سینما در ایران نیز دانست. البته با اغماض.

پی‌نوشت دوم:
صحنه‌ی پایانی فیلم که از کنار هم قرار گرفتن تمامی صحنه‌های سانسورشده‌ی سالیان پیشین بوده، به باور نگارنده یکی از تاثیرگذارترین و تاریخی‌ترین سکانس‌های تاریخ سینماست. فکر نمی‌کنم هرگز در جایی دیگر اتفاق افتاده باشد که این همه صحنه‌های اروتیک در یک فیلم و در کنار هم قرار گیرند و چنین بیننده را متاثر کنند. به باور من این تاثر نه تاثر از زمان و عمر از دست رفته، بلکه تاثر از همان دود شدن و به هوا رفتن است. چرا که این صحنه‌ها در کودکی توتو چیزی چون کیمیا بودند که بود و نبودشان در یک فیلم بسیار مهم می‌نمود و همیشه دچار تیغ سانسور می‌شدند (پس مهم بودند) و امروز بی هیچ مشکل و مانعی همه‌ی آن‌ها در کنار هم حضوری بی هیچ هاله‌ای از تقدس دارند و برای توتو، چه چیزی تاثربرانگیزتر از این که از کودکی‌اش رمز-گشایی و تقدس-زدایی شده است؟!

یکشنبه 30 فروردین 1388

سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۸

دارم قد کهکشان راه شیری دوست داشته میشم.
تو خیابون هر کیو می‏بینم دلم می‏خواد بهش بگم هی، یکی منو اندازه کهکشان راه شیری دوست داره، مخصوصن به دختر و پسرایی که تو بغل همن...
سه شنبه 25 فروردین 1388

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۸

دیروز یه قرارداد کاریم بهم خورد، کلی ناراحت بودم چون بعد عید معمولن جیبا خالی میشه.
امروز یه قرارداد دیگه جور شد بدون هیچ تلاشی با همون مبلغ. کلی شادمان گشتیم.
و کلن اگه دری بسته بشه حتمن حتمن یه در دیگه باز میشه؛ غصه نخورید کلن.
مرسی :دی
یکشنبه 23 فروردین 1388

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

این روزها همه فیس بوک دارند. شما چطور؟
تب چیز خوبی نیست کلن!!
شنبه 22 فروردین 1388

سه‌شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۸

شب خیابان، مثل من است!
هـر از چندی
خاطره‌ای بی‌احـتـیاط می گـذرد
بی صدا در تاریکی
محو می شود ...
دلم یک تصادف جدی می‌خواهـد!
سه‏ شنبه 18 فروردین 1388

شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۸

روز سیزده بدر رسمن مُردیم از خنده... یعنی همش صحنه.. خیلی باحال بود...
جزئیاتشو بعدن میگم..
شنبه 15 فروردین 1388