پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۸

امروز دقیقن یک هفته‏ست که گردن بند فروهری که پی جی برام خریده بود‏رو از گردنم درآوردم و گردنبند فبلی خودم‏رو که سالها بود کنار گذاشته بودمش انداختم. چقدر ناراحت کننده بود، چقدر!!
دقیقن فردای روز تولدم. یه جورایی روز تولدم رو مبدا انتخاب کرده بودم که اگه تا اون روز هیچ اتفاق خوشایندی نیفتاد خودم دست بکار بشم و سعی کنم از گذشته دل بکــَــنــَــم.
الان یادم افتاد که همون سال اول آشنایی من و پی جی، پی جی نذر کرده بود تا تولدش کارامون درست بشه و خانواده‎ش قبول کنند که با یه غیر دین ازدواج کنه ولی یکی دو روز قبل از تولدش پدر و مادرش یه آشی براش پخته بودن که یه وجب روغن روش بود. مثلن می‏خواستن باهاش صحبت کنند و به اصطلاح از این تصمیم منصرفش کنند، اونجوری که پی جی بعدن بهم گفت، اون روز تو خونه‏شون یه دعوای حسابی شده بود و اونا زیر بار که نرفته بودن هیچ، پی جی حالش بد شده بود و برده بودنش بیمارستان. اینو خودش گفت، من مطمئن نیستم. هیچوقت نفهمیدم جریان بیمارستان رفتن درست بود یا نه، چون پی جی مشکل قلبی هم داشت راست گفتنش ممکنه. و الان نزدیک 7-8 سال از اون سال می‏گذره و این دفعه من روز تولدم‏رو انتخاب کرده بودم که هیچ اتفاقی نیفتاد، هیچی.
پنجشنبه 3 دی 1388

هیچ نظری موجود نیست: