سه‌شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۸

شدیدن امروز و البته مطمئنن امشب دلم می خواد یه چیزیُ تجربه کنم که تا حالا نکردم، یا بهترش اینه که بگم دلم می خواد تو هوا باشم.
حیف که من اینکاره نیستم، وگرنه رسمن دلم می خواست یه مشروب اساسی می زدم به بدن و هوش از سرم می رفت، که وقتی صبح از خواب پا میشدم نمی فهمیدم دیشبش چی شده.
یا یه قرص تو همون مایه های اکس مینداختم بالا و کلی از این دنیا فاصله می گرفتم. حیف که دیگه اصلن ِ اصلن اینکاره نیستم وگرنه فکر کنم یه مخدری هم بد نبود، جواب میداد بخدا.
یه لعنتی بیاد با من حرف بزنه خب!
سه شنبه 26 آبان 1388

هیچ نظری موجود نیست: