یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۸

دیشب انقدر گریه کردم که صبح چشمام وا نمیشد. نمی‏دونم چرا من اینجوریم، حتی یه قطره اشکم دربیاد فرداش تابلوئه، حالا فکر کنید اونهمه گریه امروز نتیجه‏ش چی بود؟
با خوابِ پریودی که داشتم می‏دیدم و تو خواب دیدم که کل رختخوابم کثیف شده، از خواب پا شدم. ساعت موبایلُ نگاه کردم، نزدیک 6 بود. بهتر دیدم که پا شم، چون کمرمم خیلی درد می‏کرد مطمئن بودم که پریود شدم. بدو بدو رفتم دستشویی، دیدم بعله. اگه یه کم دیرتر پا شده بودم فکر کنم خوابم تعبیر میشد.
بعده مرتب کردن خودم و گذاشتن نوار بهداشتی که متنفرم ازش! دیدم چشمام به طور وصف ناشدنی پف کرده. هیچ بهانه‏ای واسه چشمام نمی‏تونستم بیارم. فکر کردم شاید یخ یه کم پفشُ کمتر کنه، رفتم تو فریزرُ نگاه کردم یخ پیدا نکردم. البته اینو در نظر بگیرید که همه خواب بودن و من آروم داشتم کارامو می‏کردم، یعنی نتونستم درست و حسابی تو فریزرُ بگردم. یه قالب کره دیدم، برش داشتم. آوردم گذاشتم رو چشمام، هی رو این چشم، اون یکی چشم. جاهای مختلف قالب رو میذاشتم که یخ ِ یخ باشه.
فکر کنم یه تاثیر کوچولو داشت. اگه بیشتر ادامه می‏دادم، کـَره‏ئه آب میشد. بردم گذاشتم سر جاش. همین موقع مامانم بیدار شد. کاش بیدار نمیشد و اون قیافه منو نمی‏دید ولی دید اما هیچی به روی خودش نیاورد مثل همیشه.
از هر روز زودتر رسیدم شرکت، پریود شدن بهونه خوبی بود که بگم دیشب از درد مُردم و اصلن نخوابیدم.
همکارم گفت معلومه که خیلی درد کشیدی و داری می‏کشی! گفتم: آره نمی‏دونی از هر دفعه بدتره.
دوشنبه 14 دی 1388

هیچ نظری موجود نیست: