آقا انتظاریرو یادتونه که گفتم یه مرد خیلی گنده بازاری که به خانومش میگه خانومم و منم کلی خوشم اومده بود که با خانومش اینجوری صحبت میکرد؟ آره، این آقا انتظاری کارشرو به من نداد چون فکر میکرد قیمت بالایی بهش گفتم. بعده یه مدت خیلی طولانی امروز بهش زنگ زدم که کار پارسالیهرو باهاش تسویه کنم، شروع کرد درد دل کردن که خانم نمیدونی چه کلاهی سرم رفته و یکی اومد گفت این قیمت بالایی بهت گفته و من با خیلی کمتر انجامش میدم و کلی باهام رفیق شد و از اینجور چیزا که آخرش سرم کلاه گذاشت و هیچ کاری انجام نداد و منم یک میلیون تومن هزینه کردم بدون ِ هیچی!
بهش گفتم راستش من الان که اینو شنیدم، خوشحال شدم. چون قرار بود کارتونرو بدید به من ولی ندادید. شما به من اطمینان نکردید عوضش اینجوری شد. آخر صداقتم دیگه، نمیتونستم بگم آخی متاسفم!
خلاصه انقدر گفت این سایت، اون سایت برو و هزار تا آدرس داد که مثلن بتونه سایت شخصی همون آدمرو پیدا کنه و به قول خودش حسابشرو برسه که آخرشم نشد که نشد.
تقریبن یه جوری رسوند که اشتباه کرده و بهم گفت فردا بیا اینجا و من بیمعرفت بودم که کارو به تو ندادم و از این حرفا. گفتم باشه فردا میام و هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم که شما به پولتون برسید. مرامُ دارید؟!
قراره فردارو گذاشتم ولی مطمئن نیستم بتونم برم چون کلی کار دارم. البته بگما بیشتر به خاطر تسویه حساب قبلی و شاید احتمالن همین کاره که ممکنه دوباره بده به خودم میخوام برم وگرنه همچینم آدم خوبی نیستم که به خاطر اون پا شم اینهمه راهُ برم تا دفتر اون. حالا اگه خودش میومد اینجا یه چیزی.
یکشنبه 2 اسفند 1388
بهش گفتم راستش من الان که اینو شنیدم، خوشحال شدم. چون قرار بود کارتونرو بدید به من ولی ندادید. شما به من اطمینان نکردید عوضش اینجوری شد. آخر صداقتم دیگه، نمیتونستم بگم آخی متاسفم!
خلاصه انقدر گفت این سایت، اون سایت برو و هزار تا آدرس داد که مثلن بتونه سایت شخصی همون آدمرو پیدا کنه و به قول خودش حسابشرو برسه که آخرشم نشد که نشد.
تقریبن یه جوری رسوند که اشتباه کرده و بهم گفت فردا بیا اینجا و من بیمعرفت بودم که کارو به تو ندادم و از این حرفا. گفتم باشه فردا میام و هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم که شما به پولتون برسید. مرامُ دارید؟!
قراره فردارو گذاشتم ولی مطمئن نیستم بتونم برم چون کلی کار دارم. البته بگما بیشتر به خاطر تسویه حساب قبلی و شاید احتمالن همین کاره که ممکنه دوباره بده به خودم میخوام برم وگرنه همچینم آدم خوبی نیستم که به خاطر اون پا شم اینهمه راهُ برم تا دفتر اون. حالا اگه خودش میومد اینجا یه چیزی.
یکشنبه 2 اسفند 1388
۱ نظر:
می خونمت
یعنی خوندم
ولی تقریبا" کامنتم نمی آد
ارسال یک نظر