یکشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۸

آقا انتظاری‏رو یادتونه که گفتم یه مرد خیلی گنده بازاری که به خانومش میگه خانومم و منم کلی خوشم اومده بود که با خانومش اینجوری صحبت می‏کرد؟ آره، این آقا انتظاری کارش‏رو به من نداد چون فکر می‏کرد قیمت بالایی بهش گفتم. بعده یه مدت خیلی طولانی امروز بهش زنگ زدم که کار پارسالیه‏رو باهاش تسویه کنم، شروع کرد درد دل کردن که خانم نمی‏دونی چه کلاهی سرم رفته و یکی اومد گفت این قیمت بالایی بهت گفته و من با خیلی کمتر انجامش میدم و کلی باهام رفیق شد و از اینجور چیزا که آخرش سرم کلاه گذاشت و هیچ کاری انجام نداد و منم یک میلیون تومن هزینه کردم بدون ِ هیچی!
بهش گفتم راستش من الان که اینو شنیدم، خوشحال شدم. چون قرار بود کارتون‏رو بدید به من ولی ندادید. شما به من اطمینان نکردید عوضش اینجوری شد. آخر صداقتم دیگه، نمی‏تونستم بگم آخی متاسفم!
خلاصه انقدر گفت این سایت، اون سایت برو و هزار تا آدرس داد که مثلن بتونه سایت شخصی همون آدم‏رو پیدا کنه و به قول خودش حسابش‏رو برسه که آخرشم نشد که نشد.
تقریبن یه جوری رسوند که اشتباه کرده و بهم گفت فردا بیا اینجا و من بی‏معرفت بودم که کارو به تو ندادم و از این حرفا. گفتم باشه فردا میام و هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم که شما به پولتون برسید. مرامُ دارید؟!
قراره فردارو گذاشتم ولی مطمئن نیستم بتونم برم چون کلی کار دارم. البته بگما بیشتر به خاطر تسویه حساب قبلی و شاید احتمالن همین کاره که ممکنه دوباره بده به خودم می‏خوام برم وگرنه همچینم آدم خوبی نیستم که به خاطر اون پا شم اینهمه راهُ برم تا دفتر اون. حالا اگه خودش میومد اینجا یه چیزی.
یکشنبه 2 اسفند 1388

۱ نظر:

شیدا بانو گفت...

می خونمت
یعنی خوندم
ولی تقریبا" کامنتم نمی آد