دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

هزار بارم که بگم از پریود و پریود شدن متنفرم، کم گفتم. امروز صبح بعده دردسر پریود شدن توی راه و طبق معمول درد و کلن یه جوری بودن، یه کمی گریه کردم. انقدر دلم پُر بود از دست این پریود و کثیف کاریاش که جلوی بچه های شرکت نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اشکام سرازیر شد، البته بیشترش به خاطر این بود که دوستم بغلم کرده بود و داشت دلداریم میداد که عیب نداره و انقدر اعصاب خودتو خورد نکن، نوار بهداشتی و شورت دارم، اگه نداری بهت بدم که گفتم نه همه چی خودم داشتم و از بس نوازشم کرد گریه‏م گرفت. جنبه نوازشم ندارم که!
اون یکی همکارم گفت وقتی ازدواج کنی دعا می‏کنی که خدایا پریود بشم که یه وقت حامله نباشم.
دوشنبه 10 اسفند 1388

۱ نظر:

م.س.ن گفت...

سلام عزیز و خوب و مهربون .. پذیرفتن واقعیت ها و پیدا کردن راهی برای کنار آمدن با آنها کمک می کند تا به راحتی با مسائل کنار آمده و بخوبی آن را پشت سر گذاریم... بهترین ها و زیباترین ها را همیشه و در همه حال از اهورای مهربان برای شما آرزومندم.
سلامت و خوشحال و پر انرژی باشی