دوشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۷

کاش

کاش می شد سرزمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد

کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد

کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد

کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

کاش می شد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد

کاش می شد با خزان قلب ها
مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد

کاش می شد در سکوت دشت سبز
نالۀ غمگین باران را شنید

بعد دست قطره هایش را گرفت
تا بهار آرزوها پر کشید

کاش می شد مثل یک حس لطیف
لا به لای آسمان پر نور شد

کاش می شد چادر شب را کشید
از نقاب شرم ظلمت دور شد

کاش می شد از میان ژاله ها
جرعه ای از مهربانی را چشید

کاش می شد در ستاره غرق شد
در نگاهش عاشقانه تاب خورد

کاش می شد مثل قوهای سفید
از لب دریای مهرش آب خورد

کاش می شد با کلامی سرخ و سبز
یک دل غم دیده را تسکین داد

هیچ نظری موجود نیست: