چهارشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۷

خواب

وقتی به خواب دیشبم فکر می کنم، احساس حال بهم خوردگی شدید بهم دست میده......... احساس می کنم هر چی تو معده مه می خواد از دهنم بریزه بیرون... خب حالم بهم می خوره، چیکار کنم؟ همین الانم که دارم اینارو می نویسم همین حسو دارم، حالم داره بهم می خوره....
دیشب خواب خودمو دیدم، نمی دونم تعبیر داره یا نه؟ اگه داره چیه اصلاً؟
اصلاً نمی دونم چه جوری باید خوابمو تعریف کنم، خوابم چلوی چشممه، ولی تعریف کردنش تو قالب کلمات بسیار دشواره.. یا حداقل برای من سخته...
خواب دیدم یه مقدار از موهام بهم چسبیده به وسیله یه چیزی، خواستم اون به ظاهر شیء رو از موهام جدا کنم، دیدم بهش چسبیده، نمیشه (آخ حالم داره بهم می خوره).... توی آینه فقط این قسمت از موهامو داشتم می دیدم، یه چیزه سیاه بهش چسبیده بود، وقتی کل صورت و سرم رو تو آینه نگاه کردم، دیدم نه کل موهام و قسمتی از صورتم هم اینطوری شده، یه چیزی شبیه قارچ، فکر کنم یکی تو خوابم اینو گفت، شاید مامانم بود... یه قسمتهایی از موهای سرم ریخته بود، داشتم دیوونه می شدم، آخه من همیشه به موهام مینازم، شاید به خاطر همین بوده....
یه چیزایی روی سر و صورتم به رنگ سیاه چسبیده بود، وااااااااااااااای هم حالم بهم می خوره، هم به شدت نگران این خوابم هستم...... یعنی تعبیرش چی می تونه باشه؟
خدایــــــــا کمک!!!

هیچ نظری موجود نیست: