دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۸

دلمان یک هم آغوشی،
یک لب ِ طولانی می‏خواهد.
دوشنبه 30 شهریور 1388

۳ نظر:

م.س.ن گفت...

سلام وستای عزیز و خوب و نازنین و مهربون نمیدونم باور میکنید یا نه اومدم نت نیتم این بود که بیام خدمت شما برای عرض ادب و سلام دلم خیلی تنگ شده بود.. بعدش اینکه من فکر می کنم حالات و احساسات و اساساً دنیای واقعی تون درست مخالف با دنیای مجازیه و فکر می کنم خیلی بیشتر از خیلی ها حالات زیبای قلبی رو احساس می کنید و تو وجودتون دارید . به همین علته که من در حرفهای شما بر خلاف ظاهرش یک مفهوم دیگری رو احساس می کنم که خیلی پاک و معصومه.. خیلی خوشخال شدم از دیدارتون .. آرزوی بهترینها و زیباترینها رو برای شما از اهورای مهربان دارم و آرزو می کنم که تمام آرزوهاتون به درست ترین شکل و سلامت ترین راه برآورده بشه.

fafa گفت...

دلش هم چه چيزاي خوبي ميخواد اين خانومه!

شیدا گفت...

ما هم همچنییییییییییییییییییین !