یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۸

خودمم نمی دونم چی شد که اینجوری شد؛ ولی نمی تونم قول بدم این آخرین باره.
دوباره داریم عشق بازی می کنیم و اون زنگ میزنه و من زنگ میزنم. الان که زنگ زدم صدای بیرون میومد بهش گفتم کجایی؟ گفت اومدم شام؛ گفتم با کی یا با کیا؟ گفت: مهرداد و رزیتا و هدیه (دختر مهرداد و رزیتا)، شهزاد و اسم یکی دو تای دیگه!
گفتم می دونی از کیه که با من غذا نخوردی؟ گفت: از اواخر خرداد 1386. گفتم اوهوم، ولی دیگه به من ربطی نداره، منم می خوام، یا اینوری یا اونوری.
پ.ن: منظور از اینوری یا اونوری اینه که دفعه پیش بهش گفتم یا برگرد ایران یا بزار من بیام.
یکشنبه 22 شهریور 1388

هیچ نظری موجود نیست: