يكي اون بالا واي ميسه، تفنگ رو ميگيره دستش و رو به جمعيت، تق تق.
انگاري كه داره پلي استيشن بازي ميكنه. هر كدوم از اون پايينيها صد امتياز.
ولي پايينيها، يه گوله ميره تو شيشكمشون. يه گولهي سربي داغ كه درد داره. خود كلمهي درد نميتونه اون درده رو توصيف كنه. حتمن بايد يكي از اون گولههاي سربي داغ بره تو شيكمت تا بعد بفهمي درد يعني چي.
بعدش هم ميميري. همين ديگه. ميميري و تموم زندگي دور و برت تموم ميشه. مامانه ميگه چه غلطي كردم كه گذاشتم بچهم بره بيرون. باباهه ميگه ببين تو اين دو ماه وضع مملكت چي شد. آبجيه ميگه ديگه داداش ندارم.
ولي مني كه اصلا نميدونم اون ياروها كي بودن با هيجان به دوستم ميگم هشت نفر كشته شدن. بعدش هم ميرم ناهارمو ميخورم؛ زرشك پلو با سينهي مرغ.
يه ضربالمثل آلماني ميگه بچهها شوخي شوخي به قورباغهها سنگ ميزنن و قورباغهها جدي جدي ميميرن.
دوشنبه 1 تیر 1388
۳ نظر:
ميشه قابل بدوني و لطفي به اين بنده كني و ما رو شرمنده كني وبه جمع دوستات اضافه كني؟
سلام وستای عزیز و خوب و نازنین
امیدوارم شاد و سلامت و خوشحال باشید.. هر چند با این شرایط خیلی سخته که انسان بتونه خودش رو آروم کنه.. مواظب خودتون باشید خیلی زیاد.. بهترینها و زیباترین ها رو براتون آرزو میکنم و امیدوارم که هر چه زودتر اوضاع به حالت عادی برگرده..
یادمه هانا آرنت جایی گفته بود هیچ بدایتی بدون خشونت وجود نداره. خوش مرگیه اگه باعث شه در نهایت بچه های ما دنیای بدون خشونت را در امتداد ما تجربه کنند.
ارسال یک نظر