دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

صبح اول صبحی دعوایی کردم جانانه. همون خانم و آقاهه که 4 تا پست پایینتر وصفشون کرده بودم، دیروز اومدن کمی تا قسمتی حالشونو گرفتم، کلی ذوق کردم.
امروزم تماس گرفتن که آره دیروز ما اومدیم و شما اونجوری با ما رفتار کردین و حالا کامپیوتر ما خرابه ما چیکار کنیم و به ما وقت بدین بیایم اونجا و کارمونو راه بندازین و از این حرفا.... گفتم متاسفم نمیشه، اصلن وقت ندارم.. گفتن اینکه نمیشه شما همش میگی وقت ندارم... گفتم ببخشید من که خدمتکار شما نیستم هر زمان اراده کردید و هر چی خواستید من بهتون بگم چشم! در ضمن اینکه شما رفتارتونو بلد نیستید که میرید محل کار مردم و ماچ و بوسه راه میندازین. اگه اینو بهشون نمی‏گفتم دق می‏کردم احتمالن!
گفتن شما چیکار داری به اینکارا؟ حالا انگار من رفتم تو خونشون میگم چرا اینکارارو می‏کنید؟ مثل اینکه محل کار منه ها! خجالتم خوب چیزیه والا.. آقاهه گفت پس شما یه اعلامیه بزنید بگید ورود زن و شوهرا ممنوعه. والا ما که ندیده بودیم دو نفر حالا چه زن و شوهر باشن چه نباشن برن محل کار یکی دیگه بعد هر غلطی دلشون خواست بکنن. گفتن اصلن ما می‏خوایم قراردادُ فسخ کنیم، گفتم باشه ولی یه مبلغی ازش کسر میشه.

بعد آقاهه که دید نه انگار موقعیت زیاد جالب نیست، گفت حالا شما یه وقتی به ما بدید ما بیایم کارمونو راه بندازین، منم یه مکثی کردم و گفتم کی می‏خواید بیاید؟ گفت تا 1 ساعت دیگه اونجاییم.
هنوز نیومدن، ولی اگه اومدن و مورد جالب توجهی پیش اومد میام براتون میگم.

۱ نظر:

Maysam گفت...

بابا کار مردم رو را بنداز بدجنسی نکن:دی